غدير، هجرت، بيعت و روايت بانوان(قسمت سوم)






زنان و دو بيعت با على بن ابى‏طالب عليه‏السلام

بيعت اول : در غديرخم
در بيست و پنجم ذى القعده سال دهم هجرى رسول خدا صلى الله عليه و آله در فراخوان عمومى همگان را براى هجرت به مكه فراخواندند ، ضمن اينكه اشاره فرمودند امسال آخرين سال حيات من است . ايشان در اين سفر دو مأموريت داشتند :
1. تعليم احكام و مناسك حج ؛
2. ابلاغ پيام ولايت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام و سپردن رهبرى و هدايت جامعه‏ى مسلمانان به ايشان .
انجام ندادن اين مأموريت ، به معناى عمل نكردن به وظيفه بود ؛ ) يا أيها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين . ( ) مائده : 67 ) اين سفر على‏رغم ممانعت گروهى از مخالفان انجام شد . پيامبر صلى الله عليه و آله پياده از مدينه خارج شدند و اهل بيت و همسران او در حالى كه بر هودج قرار گرفته بودند به اتفاق تمام مهاجرين ، انصار و قبايل عرب و گروه عظيمى از خلق در پى ايشان به حركت درآمدند . ) امينى ، 1362 ، ج 3 ، ص 30 - 29 ) تعداد شركت‏كنندگان را تا يكصد و بيست و چهار هزار نفر ثبت كرده‏اند . البته اهالى مكه و آنها كه به اتفاق اميرالمؤمنين عليه‏السلام و ابوموسى از يمن آمدند ، بر اين تعداد اضافه مى‏شوند . ) همان ( سفر پيامبر صلى الله عليه و آله و همراهان ايشان قريب ده روز به طول انجاميد . مراسم حج تحت تعليم و سرپرستى رسول خدا صلى الله عليه و آله برگزار گرديد . اين تنها حجتى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از مهاجرت به مدينه انجام دادند ؛ نه پيش از آن و نه بعد از آن ، اين عمل از طرف آن حضرت وقوع نيافت . اين حج را به اسامى متعدد در تاريخ ثبت نموده‏اند ؛ از جمله : حجة الوداع ، حجة الاسلام ، ججة البلاغ ، و حجة الكمال . پس از پايان مراسم حج و اعلام خروج حاجيان از مكه و در روز پنج‏شنبه هجده ذى الحجه ، سيل جمعيت به سوى » غدير « حركت كردند . همگان در مسير بازگشت ، به منطقه‏اى به نام » جحفه « رسيدند . حجفه شاهراهى بود كه مسير اهل مدينه ، مصر ، يمن و عراق از آنجا جدا مى‏شد . در آن زمان ، جبرئيل امين آيه‏ى شريفه‏ى ) يا أيها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك ( را بر رسول گرامى صلى الله عليه و آله ، نازل ، و به ايشان فرمان اعلان ولايت على عليه‏السلام را ابلاغ كرد . رسول خدا صلى الله عليه و آله على‏رغم تابش سوزان آفتاب دستور توقف همگان را صادر فرمودند ؛ به كسانى كه جلوتر حركت كرده بودند دستور بازگشت دادند و مقدارى نيز صبر كردند تا افرادى كه در عقب بودند برسند . همگى در محلى به نام » غديرخم « اجتماع نمودند . رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از برپايى نماز ظهر ، بر بالاى منبرى كه برخى از اصحاب براى ايشان تدارك ديده بودند قرار گرفته و اميرالمؤمنين عليه‏السلام را فراخواندند تا بر بالاى منبر و در سمت راست ايشان بايستند و با صدايى رسا خطبه‏اى طولانى را ايراد فرمودند . رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از حمد و ثناى الهى و اقرار گرفتن از مردم بر وحدانيت خداوند متعال ، رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و حق بودن معاد و قيامت و شهادت بر بندگى خود ، فرمودند : بايد فرمان مهمى را درباره‏ى على بن ابى‏طالب به استماع شما برسانم كه در غير اين صورت رسالت الهى خود را انجام نداده و از عذاب الهى ترسناكم . آنگاه دست اميرالمؤمنين عليه‏السلام را بالا برده و پس از معرفى ايشان به حاضران ، فرمودند: اى مردم ! چه كسى نسبت به مؤمنين از خود آنان سزاوارتر است ؟
پاسخ دادند : خدا و رسول او آگاه‏ترند .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند : همانا خداوند مولاى من ، و من مولاى مؤمنين و از آنان نسبت به خودشان سزاوارترم . آنگاه فرمودند : » من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله « ؛ هر كه را من مولاى اويم ، پس على مولاى اوست ، پروردگارا دوستداران او را دوست ، و دشمنان او را دشمن بدار ، يارى‏كنندگان او را يارى كن و پشت كنندگان به او را خوار گردان . آنگاه فرمان دادند تا حاضران اين سخن را به غايبان اطلاع دهند . هنوز جمعيت متفرق نشده بودند كه آيه‏ى شريفه‏ى ) اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا ( ) مائده : 3 ) نازل گرديد . پيامبر صلى الله عليه و آله بر نعمت رسالت خود و ولايت على عليه‏السلام تكبير گفتند . ) مجلسى ، 1403 ، ج 27 ، ص 112 - 111 ) و در ادامه ، سرانجام نافرمانى از ولايت ائمه طاهرين عليهم‏السلام و غضب الهى بر دشمنان اهل بيت ، و بيزارى خود را از امامان گمراهى كه مقام امامت را غصب كنند متذكر شدند . در پايان ، از حاضران بر اطاعت از ائمه طاهرين عليهم‏السلام و طلب مغفرت از آنان اقرار گرفته و فرمودند : اى مردم ! هر كس خدا و رسولش و على و امامانى را كه ذكر كردم اطاعت كند به رستگارى بزرگ دست يافته است . اى مردم ! كسانى كه براى بيعت با او و قبول ولايت او و سلام كردن به عنوان » اميرالمؤمنين « با او سبقت بگيرند آنان رستگارانند و در باغ‏هاى نعمت خواهند بود . حضرت سخنان خود را با طلب آمرزش براى مؤمنانى كه دستور حضرت را اطاعت كنند ، و نفرين بر انكاركنندگان و كافران ، و حمد و سپاس خداوند به پايان رساندند .
پس از اتمام خطبه‏ى رسول خدا صلى الله عليه و آله دو خيمه برپا شد ؛ يكى براى خود ايشان و ديگرى براى على بن ابى‏طالب عليه‏السلام ، مردم گروه گروه براى تبريك و تهنيت ابتدا به خيمه ايشان و سپس به خيمه‏ى على بن ابى‏طالب عليه‏السلام مى‏آمدند . در اين ميان ، ابوبكر و عمر اولين كسانى بودند كه با عبارت » مبارك باد بر تو اى پسر ابوطالب كه از اين پس مولاى من و هر مرد و زن مؤمنى هستى « با على عليه‏السلام بيعت كردند. پس از آنكه بيعت مردان پايان يافت ، پيامبر صلى الله عليه و آله به همسران خود و بقيه‏ى بانوان مؤمن دستور دادند تا بر على عليه‏السلام وارد شوند و بر اميرى على عليه‏السلام بيعت كنند ، و آنان نيز چنين كردند . ) مجلسى ، 1403 ، ج 21 ، ص 388 ) البته نحوه‏ى بيعت زنان و مردان چنان كه در » بيعة النساء « آمده متفاوت از يكديگر بوده است . در بيعة النساء پيامبر صلى الله عليه و آله ظرف آبى را تهيه كرده دستان مبارك خود را در آن فروبردند ، آنگاه به زنان فرمودند : هر كه مى‏خواهد بيعت كند دستش را در ظرف فروببرد . ) مجلسى ، 1403 ، ج 21 ، ص 112 ، ح 6 ) در اين مجلس نيز زنان با قرار دادن ظرف آبى كه پرده‏اى در وسط آن بود بيعت نمودند ؛ به اين صورت كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام در يك سوى پرده و زنان در سوى ديگر ، دست خود را داخل آب قرار مى‏دادند . اين روز به روز تاج‏گذارى اميرالمؤمنين نيز معروف است ؛ زيرا حضرت در اين مراسم عمامه‏ى خود را كه » سحاب « نام داشت بر سر اميرالمؤمنين عليه‏السلام قرار دادند . عمامه پوشش مخصوص اشراف و بزرگان بوده است و چنان كه مراسم تاج‏گذارى پادشاهان با قرار دادن تاجى از جنس طلا و جواهر برگزار مى‏گردد ، در ميان عرب مرسوم بوده كه از عمامه استفاده مى‏كردند . روايت است كه حضرت فرمودند : » العمائم تيجان العرب « . رسول خدا در اين روز عمامه خود را به شكل مخصوصى كه حكايت از عظمت و جلالت على عليه‏السلام داشت بر سر ايشان نهاد . ) امينى ، 1362 ، ج 2 ، ص 212 - 208 )

حديث غديريه به روايت بانوان

اين روايت كه در منابع متعدد شيعى و سنى آمده است ، از نظر سند متواتر بوده و فاقد هرگونه ضعف و اشكال در طريق روايت مى‏باشد . بسيارى از بزرگان صحابى كه در غدير حضور داشته‏اند آن را روايت كرده‏اند . تعداد بانوانى كه در حادثه‏ى كم‏نظير و تاريخى غديرخم و بيعت با على عليه‏السلام شركت كرده‏اند مشخص نيست و در منابع روايى به مناسبت روايت غدير فقط از بانوانى كه حديث غدير را روايت كرده‏اند نام برده شده است .
علامه امينى در طبقه‏ى صحابه ، نام يكصد و ده راوى كه شش تن از آنان را بانوان تشكيل مى‏دهند به عنوان اولين راويان حديث غدير معرفى كرده است . لازم به توضيح است كه مأخذ اصلى اين حديث بانوان ، فردى است به نام ابن‏عقده صاحب كتاب حديث الولايه . ابن‏طاووس ، از علماى بزرگ شيعه ، درباره‏ى او مى‏نويسد : » او در نزد بزرگان همه‏ى مذاهب فردى ثقه و مورد اعتماد است . او كتاب خود را حديث الولايه نام نهاد و در آن روايات پيامبر صلى الله عليه و آله را درباره‏ى ولايت ، همراه با اسامى راويان آن ثبت كرده است . اين كتاب كه بر آن ، خط شيخ طوسى و جمعى از بزرگان اسلام قلم خورده است در نزد من موجود مى‏باشد . « ) ابن‏طاووس حلى ، 1371 ، ص 140 - 139 ) اين بانوان عبارتند از :

اسماء دختر عميس

ابن‏عقده در كتاب الولايه حديث غدير را از او روايت كرده است . ) امينى ، 1362 ، ج 2 ، ص 44 ) اسماء ابتدا به همسرى جعفر بن ابى‏طالب درآمد و سه پسر به نام‏هاى محمد ، عبدالله و عون به دنيا آورد . اسماء و جعفر در هجرت به حبشه - كه اولين هجرت در اسلام به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله بود و براى جلوگيرى از آزار و اذيت مشركان صورت گرفت - شركت داشتند . پس از او ساير مسلمانان نيز به اين سرزمين مهاجرت نمودند و در آنجا اجتماعى از مسلمانان را تشكيل دادند . او عبدالله را در حبشه به دنيا آورد و همزمان با آن ، پسر نجاشى پادشاه حبشه را نيز شير داد . ) ابن‏اسحاق ، 1383 ، ج 1 ، ص 214 و 819 )
پس از كشته شدن جعفر در جنگ ، اسماء به نكاح ابوبكر درآمد . به هنگام باردارى محمد ، همراه شوهرش ابوبكر به مكه هجرت نمود و در ايام حج محمد را در منطقه‏اى به نام ذوالحليفه به دنيا آورد . او پس از مرگ ابوبكر به عقد على عليه‏السلام كه از همسر اولش ده سال كوچك‏تر بود درآمد ، و كودك خردسال او ، يعنى محمد بن ابى‏بكر ، در خانه‏ى على عليه‏السلام بزرگ شد . او در كنار ساير فرزندان على عليه‏السلام بزرگ شد و به همين سبب او را ربيب على عليه‏السلام ناميده‏اند . محمد در جمل و صفين همراه على عليه‏السلام بود . در برخى منابع تاريخى و روايى از حضور اسماء در وقايعى مانند عروسى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام و ولادت امام حسن عليه‏السلام سخن به ميان رفته است . اما علامه سيد جعفر مرتضى عاملى در بررسى حوادثى كه به اشتباه به اسماء بنت عميس نسبت داده شده ، حضور او را در اين وقايع مورد نقد قرار داده و مى‏نويسد : اسماء بنت عميس در آن هنگام در حبشه بوده و در آنجا پسر نجاشى را شير مى‏داده ، و در آن سرزمين از منزلت و جايگاه رفيعى برخوردار بوده است . بلكه مقصود اسماء بنت يزيد بوده است و به دليل شهرت و عظمت اسماء بنت عميس به او نسبت داده شده است . ) عاملى ، 1415 ، ج 5 ، ص 263 - 262 و 284 )

ام‏سلمه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله

ام‏سلمه مى‏گويد : رسول خدا صلى الله عليه و آله در غديرخم دست على عليه‏السلام را بالا گرفت و فرمود : هر كه را من مولاى اويم پس على عليه‏السلام مولاى اوست . آنگاه فرمود : اى مردم ! من دو چيز گران‏بها برايتان به جا مى‏گذارم : كتاب خدا و خاندانم . اين دو هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا آنكه بر حوض كوثر بر من وارد شوند . اين روايت را سمهودى شافعى و ابن‏عقده روايت كرده‏اند . ) امينى، 1362 ، ج 2 ، ص 44 ) نامش هند ، دختر ابواميه و عاتكه است . او نخست به همسرى ابوسلمه عبدالله درآمد . اين زن و شوهر هر دو در مكه اسلام آوردند و آنگاه كه آزار كفار قريش در مكه بر مسلمانان طاقت‏فرسا گرديد ، رسول خدا صلى الله عليه و آله به ايشان دستور داد تا به حبشه مهاجرت كنند . ام‏سلمه فرزندان خود را در حبشه به دنيا آورد . آنان پس از مدتى به مكه بازگشتند . چون پيامبر صلى الله عليه و آله قصد هجرت به مدينه را كرد ، ابوسلمه زن و فرزند خود را سوار بر شترى كرد ، مهار شتر را به دوش گرفته و رهسپار مدينه گرديد ، اما خانواده ام‏سلمه كه از ابتدا با اسلام او مخالف بودند او را از همسفرى با همسرش ابوسلمه منع كردند . از اين رو ، ابوسلمه بدون همسرش مهاجرت كرد و ام‏سلمه نيز پس از مدتى به همراه فرزندش ، كه چند روزى توسط اقوام همسرش از او جدا شده بود ، عازم مدينه گرديد . )عسكرى ، 1368 ، ج 1 ، ص 57 ) ام‏سلمه پس از مرگ عبدالله به همسرى پيامبر صلى الله عليه و آله درآمد .
ام‏سلمه از نظر شخصيت فردى ، بانويى بسيار فهيم ، با درايت و صاحب كمالات بوده است . در برطرف كردن اندوه رسول خدا صلى الله عليه و آله شيوه‏هاى خاصى به كار مى‏برده و در عين حال در سخن گفتن و طرح تقاضاهاى خود بسيار مؤدب بوده است . )امين ، 1362 ، ج 10 ، ص 272 ) او محرم راز على عليه‏السلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام است . على عليه‏السلام با واسطه او تقاضاى برپايى مراسم عروسى‏اش را با پيامبر صلى الله عليه و آله مطرح مى‏كند . فاطمه عليهاالسلام نيز در هنگام وفات ، از على عليه‏السلام پيمان مى‏گيرد كه غير از ام‏سلمه و چند تن ديگر در تشييع جنازه‏ى او شركت نكنند . ) مجلسى ، 1403 ، ج 78 ، ص 310 ) او از مدافعان سرسخت على عليه‏السلام ، و راوى روايات بسيارى در مدح و حقانيت ولايت اوست . ام‏سلمه پيش از خروج عايشه براى جنگ با على عليه‏السلام ، سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله را به او يادآورى ، و او را به شدت از مقابله با ايشان نهى مى‏كند . پس از بازگشت از جمل نيز با او محاجه پرداخته ، و در توبيخ او روايت » على مع الحق و الحق معه « را از زبان رسول اكرم صلى الله عليه و آله برايش نقل مى‏كند . ) خزاز قمى ، 1401 ، ص 180 )